• خطبه ها
  • در آفرينش خفاش
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در آفرينش خفاش

« 483»

154- (و من خطبة له (عليه ‏السلام) ) (يذكر فيها بديع خلقة الخفاش) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ هُوَ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ‏أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلًا خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ وَ لَا مَشْوَرَةِ مُشِيرٍ وَ لَا مَعُونَةِ مُعِينٍ فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ انْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ حِكْمَتِهِ مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَصِلَ بِعَلَانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ الْمُضِيِ‏  

« 484»

فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِي بَلَجِ ائْتِلَاقِهَا فَهِيَ مُسْدِلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى أَحْدَاقِهَا وَ جَاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي الْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا فَلَا يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ وَ لَا تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجْنَتِهِ فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا أَطْبَقَتِ الْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اكْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً وَ النَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ كَأَنَّهَا شَظَايَا الْآذَانِ غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ  لَا قَصَبٍ إِلَّا أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلَاماً لَهَا جَنَاحَانِ لَمْ يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلَا تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لَاصِقٌ بِهَا لَاجِئٌ إِلَيْهَا يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ لَا يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ فَسُبْحَانَ الْبَارِئُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ .


ص485

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در آن (جمله‏ اى از صفات حقّ تعالى و) شگفتى آفرينش شب پره را ياد مى ‏فرمايد:  (1) سپاس خداوندى را سزا است كه وصفها از حقيقت شناسايى او مانده‏اند، و عظمت و بزرگى او خردها را (از درك كردنش) باز داشته است، پس بكنه سلطنت و پادشاهى او راهى نيافتند (زيرا خردها محدودند و او غير محدود) (2) او است خداوند و پادشاه بحقّ و راستى كه (هستى او در نظر هوشمندان) هويدا است، ثابت‏تر و آشكارتر از آنچه چشم ها او را ببيند (زيرا علم بوجود او عقلى است، و عقل ديده باطنى است كه در آن غلط و اشتباه راه ندارد بخلاف چشم «ديده ظاهرى» كه اشتباه در آن بسيار است، چنانكه هر چيز بزرگ را از دور كوچك ديده، و باريدن باران را مانند خطّ مستقيم مى ‏پندارد) (3) عقلها براى اثبات حدّ و نهايت بكنه ذات او پى نبرده اند تا شبيه گرديده شده باشد (زيرا او را حدّ و نهايتى نيست) و وهمها براى تصوير نمودنش بر او راه نيافتند تا مثل و مانند او در وهم در آمده باشد (زيرا براى او مانندى نيست تا وهمها آنرا همانند او قرار دهند) (4) خلائق را بى نمونه (اى كه ديگرى ساخته باشد، يا بى نمونه‏اى كه در نظر گرفته تصوير آن نموده باشد) و بى مشورت نمودن از ديگرى و بى يارى خواستن از ياورى بيافريد (زيرا پيش از خداوند موجودى نيست، و تصوير و مشورت نمودن و يارى خواستن از لوازم امكان است) پس بسبب امر (تكوينىّ) و اراده‏اش آفرينش او منظّم شده و برقرار گرديده فرمانبر فرمان او شدند، پس امرش را پذيرفته ردّ نكردند، و اطاعت كرده سرباز نزدند (خلاصه همه مخلوقات تحت قدرت و توانائيش در آمده تسليم امر اويند). (5) و از جمله صنعتهاى مورد تأمّل و دقّت او و از زمره آفرينشهاى شگفت آورش آنست كه بما نمودار نموده است از عجائب آفرينشى كه در اين شب پره‏ها است كه (بين آنها با همه حيوانات تفاوت است، زيرا) روشنائى روز كه گشاينده ديده هر چيزى است ديده آنها را مى ‏بندد، و تاريكى شب كه ديده هر زنده‏اى را مى‏ بندد، ديده آنها را باز ميكند، (6) و چگونه چشمهاشان تاريك و نابينا است از اينكه از خورشيد تابان در راه هايى كه مى ‏روند طلب نور و روشنى نمايند، و در موقع‏  

 ص486

آشكار شدن نور خورشيد خود را بآنچه مى ‏طلبند برسانند و چگونه خداوند با درخشيدن نور خورشيد آنها را از رفتن به جاهائى كه نور بآن مى ‏درخشد باز داشته، و آنها را در جاهاى خودشان از رفتن در جائيكه نورهاى خورشيد درخشنده است پنهان نموده (7) پس آنها در روز پلكهاى چشمشان را بر حدقه‏هاى آن گذاشتند، و شب را چراغ قرار دادند كه بسبب آن براى درخواست روزيها راه مى‏ جويند، (8) و ديده‏هاى آنها را شدّت تاريكى شب مانع نمى ‏شود (بلكه همه چيز را مى‏ بينند) و از رفتن در شدّت تاريكى شب باز نمى ‏ايستند، پس چون خورشيد پرده از رخسار برداشت (تاريكى را برطرف نموده تابان شد) و روشنيهاى روز آن هويدا گرديد، و درخشندگى روشنى آن بر خانه‏هاى سوسمارها در آمد (آفتاب همه جا را فرا گرفت) پلكها را بر اطراف چشمهاشان مى‏ نهند و بآنچه در تاريكى شبها اندوخته اند قناعت مى‏ نمايند. (9) پس منزّه است خداوندى كه شب را بجاى روز وسيله روزى و روز را وسيله استراحت و آرامى آنها گردانيد، و از گوشتهاشان براى آنها بالهائى قرار داد تا هنگام نيازمندى به پرواز با آنها بپرند، گويا بالهاشان مانند لاله‏هاى گوش (انسان) است كه داراى پر و استخوان نيست، ولى تو مواضع رگها را آشكار و هويدا مى‏ بينى (رگها در بالهاى شب پره بجاى استخوان و نى در بال مرغان مى‏ باشد) (10) براى آنها دو بال است كه نازك نيست تا (هنگام پر زدن) پاره شود، و كلفت نيست تا سنگين باشد (و مانع پرواز آنها گردد) پرواز ميكنند در حاليكه بچّه ‏شان چسبيده و پناه برده بآنها است، مى ‏نشيند زمانيكه مادرش بنشيند، و پرواز مي كند وقتى كه مادرش بپرد، از مادر جدا نمى‏ شود تا موقعى كه اعضائش قوّت گرفته و بالهايش براى پريدن آماده شود، و تا گاهى كه راه هاى زندگانى و سود خود را بشناسد، (11) پس منزّه است آفريننده همه اشياء كه آفرينش او بى نمونه ايست كه پيشتر، از غير او آفريده شده باشد (اشياء را بر وفق حكمت و اقتضاى مصلحت ايجاد فرموده است).